جدول جو
جدول جو

معنی قاضی محله - جستجوی لغت در جدول جو

قاضی محله
(وَ)
دهی است جزء دهستان مرکزی بخش لنگرود شهرستان لاهیجان. در 7هزارگزی جنوب خاوری لنگرود و کنار شوسۀ لنگرود به رودسر واقع و موقع جغرافیایی آن جلگه و معتدل مرطوب مالاریایی است. 602 تن سکنه دارد. آب آن از استخر محلی تأمین میشود. و محصول آن برنج و ابریشم و کنف و نیشکر و صیفی و شغل اهالی زراعت است. راه شوسه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
قاضی محله
از توابع سه هزار تنکابن
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(مَ حَلْ لَ)
دهی است از دهستان رودبست بخش بابلسر شهرستان بابل. در 7000گزی جنوب بابلسر و2000 گزی باختر شوسۀ بابلسر به بابل و در دشت واقعو هوای آن معتدل و مرطوب و مالاریائی است. 100 تن سکنه دارد. آب آن از چاه و رود خانه کاری و محصولات آن صیفی، غلات، پنبه، کنجد و باقلا و شغل اهالی زراعت است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
(مَ حَلْ لَ)
نام محلی کنار راه رشت بآستارا میان پر سر و امیر محله در 83000گزی رشت
لغت نامه دهخدا
(مَ حَلْ لَ)
موضعی کنار راه چالوس به شهسوار، میان ولی آباد و شهسوار، در 455500 گزی تهران. رجوع به سفرنامۀ مازندران و استرآباد رابینو ص 24 و 125 و 151 و 154 شود
لغت نامه دهخدا
(مَ حَلْ لَ)
دیهی در بارفروش (بابل). (سفرنامۀ مازندران و استراباد رابینو بخش انگلیسی ص 118). دهی از دهستان لاله آباد بخش مرکزی شهرستان بابل است که در 16هزارگزی جنوب باختری بابل و 4هزارگزی شمال شوسۀ آمل به بابل واقعاست. دشت، معتدل مرطوب، مالاریائی است. 140 تن سکنه دارد. آب آن از رودخانه و چشمه. محصول آنجا برنج، مختصر غلات صنعتی، نیشکر، کنف، پنبه. شغل اهالی زراعت. راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
(مَ حَلْ لَ)
دهی کوچک است از دهستان میان دورود در بخش مرکزی شهرستان ساری. در 22هزارگزی شمال خاوری. دشت و معتدل و مرطوب و مالاریائی است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
(ظِ)
دهی از دهستان دابو بخش مرکزی شهرستان آمل واقع در 12هزارگزی شمال خاوری بابل. دشت و معتدل و مرطوب مالاریائی و دارای 50 تن سکنه است. آب از چشمه دارد. محصول آن برنج صیفی و شغل اهالی زراعت است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
(مُ حَمْ مَ)
ابن عبدالرحمان بن ابی لیلی انصاری عامی کوفی قاضی کوفه بوده است. وی به سال 74 هجری قمری در کوفه متولد شد و فقه را از شعبی آموخت و از اساتید سفیان ثوری و از قدمای فقهاء و اصحاب رأی و مشاهیر قضات عامه میباشد که 30 سال یا 33 سال متوالیاً از طرف خلفای اموی و عباسی در کوفه قضاوت کرده و با رأی خود فتوی داده و از اولاد احیحه بن جلاح ولی مدخول النسب بوده و نسبش محل طعن واقع شده است. عبدالله بن شیرمه در هجو او گوید:
و کیف ترجی لفصل القضاء
و لم تصب الحکم فی نفسکا
فتزعم انّک لابن الجلاح
و هیهات دعواک من اصلکا.
باری ابن ابی لیلی کتابی در فرائض و کتاب دیگری به نام فردوس دارد که گاهی علمای امامیه نیز درباب مناقب از آن استشهاد میکنند و او با ابوحنیفۀ کوفی مناظراتی داشته و مباحثاتی در بعض از مسائل فقهی فیمابین ایشان وقوع یافته که در کتب فقهی نگاشته اند. گویند روزی پس از وقت رسمی قضاوت به خانه خود میرفت در اثنای راه زنی را دید که مردی را فحش میدهد و به ابن الزانیین مخاطبش میدارد، پس به مسجد که دارالقضاء او بود برگشت و آن زن را احضار کرد و بپایش داشت و در حال قیام در مقابل دوقذف (نسبت زنا) دو فقره حد قذفش زدند و این قضیه مسموع ابوحنیفه شد و از چند جهت قاضی را تخطئه کرد. اجرای دو حد در مسجد در حال قیام و برهنگی بدون دادخواهی و درخواست طرف و مراجعت از وسط راه که منافی جلالت قاضی است و از منهیات دینی میباشد و علاوه نسبت زنا دادن که به یک کلمه باشد فقط مستلزم یک حد است اگر چه منسوب به زنا متعدد باشد و بر تقدیر لزوم تعدد حد یک مجلس بودن آنها هم خلاف شرع است و حد ثانی را باید بعد از بهبود الم و خستگی حد نخستین جاری کرد چنانکه حد زنان را باید در حال نشستگی از روی لباس معمول دارند و همین که این قضیۀ تخطئه گوشزد ابن ابی لیلی گردید شکایت از ابوحنیفه پیش والی کوفه برد و خواستار عدم تعرض وی گردید والی هم ابوحنیفه رااکیداً از فتوی دادن منع کرد، این بود که ابوحنیفه بعد از آن محض امتثال و اطاعت اولی الامر فتوی نگفت. حتی دخترش یک مسئله روزه از وی پرسید به عذر ممنوع از فتوی بودن جواب آن را به پسر خود حماد محول داشت. علی الجمله روزی چیزی از مناقب معاویه را از ابن ابی لیلی استفسار کردند گفت پدرش با حضرت رسول محاربه کرده و مادرش هند جگر حمزه عم پیغمبر را خورده و خودش با علی بسر مقاتله آمده و پسرش هم سر مبارک جگرگوشۀ حضرت رسول را از تن جدا کرده و دیگر منقبتی از این بالاتر چه خواهد؟! همین منقبت را حکیم سنایی به نظم درآورده است:
داستان پسر هند مگر نشنیدی
که از او و سه کس او به پیمبر چه رسید
پدر او لب و دندان پیمبر بشکست
مادر او جگر عم پیمبر بمکید
او بناحق حق داماد پیمبر بستاد
پسر او سر فرزند پیمبر ببرید
بر چنین قوم تو لعنت نکنی شرمت باد
لعن الله یزیداً و علی آل یزید.
ابن ابی لیلی به سال 148 هجری قمری در کوفه وفات یافت و رجوع به روضات الجنات ص 691 و ابن خلکان ج 2 ص 25 و نامۀ دانشوران ج 1 ص 376 و هدیه الاحباب ص 47 و الکنی و الالقاب قمی ج 1 ص 194 و فهرست ابن الندیم ص 285 وریحانه الادب ج 5 ص 237 و 238 و ابن ابی لیلی شود
معصوم از مردم شوشتر و قاضی آن شهر بود. این بیت او راست:
گیرم که در لباس توان کرد عاشقی
دیوانگی چگونه توان کرد در لباس.
(از قاموس الاعلام ترکی)
لغت نامه دهخدا
(زِ)
نام موضعی از رود پشت مشهدسر. (مازندران و استرآباد رابینو ص 117 بخش انگلیسی). دهی از دهستان رودپشت بخش بابلسر شهرستان بابل. واقع در 4500گزی جنوب بابلسر. دشت، معتدل، مرطوب و مالاریائی. دارای 195 تن سکنۀ مازندرانی و فارسی زبان. آب آن از چاه و رود خانه کاری. محصول برنج و صیفی و باقلا و کنجد و پنبه و غلات. شغل زراعت و راه مالروست. (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
(یِ مَ کْ کَ)
فضل الله بن روزبهان حنفی اشعری اصفهانی، ملقب به پاشا. از اعاظم علمای عامه و جامع معقول و منقول و قاضی رسمی مکه و مدینه و بسیار متعصب بود. وی کتاب ابطال الباطل را در رّد کتاب کشف الحق علامۀ حلی نوشت و قاضی نورالله کتاب احقاق الحق را در رد کتاب ابطال الباطل تألیف کرد. یکی دیگر از تألیفات قاضی فضل الله کتاب مقاصد است در علم کلام. تاریخ فوت وی به دست نیامد. (ریاض العلماء باب نون) (روضات) (هدیه الاحباب ص 179) (قاموس الاعلام ترکی ج 6 ص 4618) (ریحانه الادب ج 2ص 439)
لغت نامه دهخدا
(رَ مَ حَلْ لَ)
دهی از دهستان حومه بخش رامسر شهرستان شهسوار. آب آن از رود خانه صفارود تأمین می شود. محصول عمده آنجا برنج و مرکبات و چای و ابریشم است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
(مَ حَلْ لَ)
دهی است جزء دهستان سیارستاق بخش رودسر شهرستان لاهیجان. در 11هزارگزی جنوب خاوری رودسر و 3هزارگزی جنوب شوسۀ رودسر به شهسوار و در جلگه واقع و هوایی معتدل، مرطوب مالاریایی دارد. 290 تن سکنه دارد. آب آن از پل رود و محصول آن برنج و کنف و مرکبات و شغل اهالی زراعت و گله داری است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
(مَ حَلْ لَ)
دهی است از دهستان سه هزار شهرستان شهسوار در 46هزارگزی جنوب شهسوار واقع و موقع جغرافیایی آن کوهستانی سردسیر است. 265 تن سکنه دارد. آب آن از چشمه سار و محصول آن غلات و لبنیات و گردو وشغل اهالی زراعت و گله داری است. راه مالرو دارد. گله داران زمستان به حدود دهستان لنگا میروند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
از توابع گیل خواران قائم شهر
فرهنگ گویش مازندرانی